سامیارسامیار، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 13 روز سن داره

کنجد مامان و بابا

وقتی که اومدی

1393/9/12 8:39
نویسنده : ayda
223 بازدید
اشتراک گذاری

سلااااااام بر فرزندم و خاله های مهربونش که میان و بهمون سر میزنن.محبت

فرزند عزیزم نمیخواستم قبل اینکه مطمئن بشم اومدی به بابا بگم. صبح روز 93/9/9 قایمکی رفتم و تست گذاشتم و دیدم که بلههههههه یه خط کمرنگ افتاد...خندونک

خیلی خوشحال شدم و اصلا باور نداشتم که اومدی...

بعد ساعت 10:30 همون روز رفتم آزمایشگاه برای آزمایش بارداری

که قرار شد ساعت 11:30 جوابش آماده بشه ، از اداره زنگ زدم تا جوابشو بپرسم که گفتن جواب آزمایشم مثبته و این یعنی که تو اومدی و اندازه یه کنجدی...   کلی خوشحالی کردم و خدارو شکر کردم که برام هدیه ای رو که منتظرش بودم رو فرستاد.

شب قبل این ماجرا ،بابا سعید هی میگفت که من مطئنم نی نیمون اومده و ...

بعد قول داد که اگه بیای برام یه دستبند خوشگل بخره

ساعت 2:30 همین روز به بابا جونت زنگ زم تا بیاد دنبالم ، تو ماشین بهش گفتم که رو حرفت هستی برام بریم دستبند بخریم

اونم گفت: یعنی ....خندونک

منم گفتم بلهههههه ، انگار یه مهمون داره میادمتنظر

رفتیم جواب آزمایشو از آزمایشگاه گرفتیم و برگشتیم خونه و کلی شادی کردیم برا اومدنت

خدایا شکرت بخاطر هدیه ای که به ما دادیمحبتمحبتمحبت

پسندها (9)

نظرات (4)

فاطمه کاملی
12 آذر 93 9:55
خیلی زیبا نوشتی مامان جون مرسی عزیزم خوشحال شدم که اومدی و به وبلاگم سر زدی
عاطفه و بهزاد
13 آذر 93 10:00
سلام منم 8/25 متوجه بارداريم شدم لينكتون ميكنم بيشتر در ارتباط باشيم خوشحال ميشم به منم سر بزني مامان جديد منم خوشحال میشم در ارتباط باشیم. ممنون به وبلاگم سر زدی عزیزم
نگار
26 آذر 93 15:57
پست ثابت وبلاگت عالی بود. من یک ماه و نیم دیگه نی نیم میاد. دوست داشتی به منم سر بزن. عزیزم انشاالله نی نیتو صحیح و سالم بغلت بگیری خوشحالم که از متنم خوشتون اومده
مامانی
22 دی 93 13:23
تبریک میگم عزیزم